چهار شمع بودند که به آرامی می سوختند.
سکوت طوری بر فضای اتاق خیمه زده بود که به وضوح می شد، صدای درد دلشان را با یکدیگر شنید.
شمع اول گفت: من «آرامش» هستم. هیچ کس نمی تواند از نور من محافظت کند، به هر حال فکر کنم باید بروم، چون هیچ دلیلی برای ماندن و بیش از این سوختن نمی بینم.
رفته رفته شعله اش کم نور و کم نورتر شد تا اینکه به طور کامل از بین رفت.
شمع دوم گفت: من «ایمان» هستم. گمان نکنم تا مدت زیادی بمانم، وقت رفتنم فرا رسیده و هیچ دلیلی برای بیشتر از این بودنم باقی نمانده است. من دیگر برای هیچ کس ارزش ندارم.
تا صحبتهایش تمام شد، نسیمی به آرامی وزید و او هم خاموش شد.
شمع سوم با غم زیادی شروع به صحبت کرد: من «عشق» هستم. دیگر قدرتی برای ماندن ندارم، دیگر کسی به من اهمیت نمی دهد و مردم قدر مرا نمی دانند و فراموش کردند که عشق از همه کس به آنها نزدیکتر است. بیشتر منتظر نماند و دوام نیاورد، نورش کاملأ از بین رفت و مانند شمع های قبلی خاموش شد.
ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع اول را خاموش شده دید.
با گریه و اندوه زیادی گفت: ای شمع ها! ای شمع ها! چرا شعله تان خاموش شد و نورتان از بین رفت؟ باید تا ابد روشن بمانید و همه جا را نورانی کنید. شما را به خدا روشن شوید. نروید.
کودک همچنان به اشک ریختن و گفتگو با شمع های خاموش ادامه می داد و التماس می کرد.
در آن هنگام شمع چهارم شروع به حرف زدن کرد و گفت:
نترس کوچولوی من، تا وقتی که من هستم و وجود دارم می توانم آن سه شمع را روشن کنم و تا همیشه پرنور نگهشان دارم. زیرا من «امید» هستم. کودک داستان ما با اشتیاق و شتاب فراوانی شمع چهارم را بدست گرفت و با شعله اش سه شمع خاموش شده را دوباره روشن کرد.
سلام زیباست یعه سر بزن به ما
خوندم قشنگ بود عالیه موفق باشی به ما سر بزن نظر بده
سلام
از این که به وبلاگم سرزدی متشکرم
داستان قشنگی بود.
سلام گلم خوبی؟ وبلاگ زیبا و پر محتوایی دارین ... دوست داشتین به کلبه منم
سر بزنید ، خوشحال میشم...
منتظرتم
بای تو های
سلام خوبی؟[گل]
ممنونم از حضور گرمت [گل]
نوشته بسیار قشنگی بود [گل]
موفق باشی[گل]
هیچی جز شعر شکستن قصه ی فردای من نیست...!
خیلی قشنگ بود . ممنون که خبرم کردی
سلام به عمق نگاهت دریا
ما گروه گوانتانامو توی وبلاگمون منتظریم که روزی با ورود تو به وبلاگ چشمهایمان خیره نگاهت شود
دعوت به همکاری اگر مایلی ما اسم وبلاگت را لینک کنیم وشما هم اسم وبلاگ ما را لینک کنی
دریای پر از آب بمانی تا از خشکی ساحل نظاره گرت باشم
منتظرتیم
گروه گوانتانامو
سلام
من آپم بیا
سلام دوست خوبم از اینکه به من سری زدید خیلی خوشحال شدم عیدتون مبارک مطلبتون هم جالب بود.
موفق باشید.
سلام قربون همه بچه های آذر زبون به خصوص رویا بشیم
رویا نگفته بودی تبریزی هستی
لینک شدی برو ببین
باز به ما سر بزن با مرام
حرفی ندارم برای گفتن ، راهی ندارم برای ماندن
[گل][گل][گل]
شوقی ندارم برای از عشق نوشتن ، جایی ندارم برای رفتن!
.............................
سلام دوست عزیز خوبی؟ [گل]
[قلب]***دفتر عشق به روز شد ***[قلب]
منتظر حضور گرم شما هستم[گل]
شاد باشی [گل]
سلام عزیزم خیلی خوب بود لذت بردم
بازم بیا منتظرتم
فعلا بای
سلام عزیزم امیدوارم شمع امیدت بدست هیچ بادی خاموش نشود . امیدوارم همیشه فروزان باشی
00_____________________7_______________
________0000_____________________777______________
______0000_______________________77777____________
____00000___گذری_______________7777777_____________
___00000______________________777777777___________
__000000____________77777777777777777777777777777_
_0000000___نیم نگاهی___7777777777777777777777777___
_0000000_________________777777777777777777_______
_0000__00_________________77777777777777777_______
_0000__00000000__________777777777_777777777______
_000000000000___________7777777_______7777777_____
__0000000000___________77777_____________77777____
___0000_000000________777___________________777___
____00000_______0____________0000_________________
______000000__00000______000000______ یادی _________
________000000000000000000000_____________________
____________0000000000000000منتظر حضور بهاریتان هستمــــــ
دمت گرم
سلام دوست عزیزم آپ زیبا یی بود ممنونم از حضور سبزت ودعوتت باز هم به من سر بزن منتظر نگاه مهربونت هستم موفق باشی وشاد
سلام
واقعا حالب بود
امیدوارم که موفق باشی .
خدایا! چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت
شعر زیبایی بود..
لینکت کردم.شما هم منو لینک کنید لطفا..
به روزم بیا