دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

دل تنگ

درست لحظه ای که احساس می کنی دلت تنگ نمی شود، 

می فهمی که بزرگترین دروغ را به خودت گفته ای!!! 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سکوت شبانه شنبه 1 فروردین 1388 ساعت 09:14 ب.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

دلتنگی ؟
فقط میشه فراموشش کرد و تا زمانی که فراموش نشده هر لحظه و هرجا دلتنگی زاییده تجسم خاطرات بودنش خواهد بود
دلتنگی همراه همیشگی با امید برات آرزوست
سال خوبی داشته باشی
س ا ج د

ممنون از اینکه به بلاگم سر زدید.

saeed شنبه 1 فروردین 1388 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.urmucivil.blogfa.com


پرتال عمران ومعماری اورمیه
http://www.urmucivil.blogfa.com

به حضورتان معرفی می گردد
به امید همکاری بیشتر
با سپاس فراوان
فقط کاش تو این وبلاگتون هم از اشعارترکی استفاده کنین.خیلی زیبا میشه

چشم

اگه بتونم اشعار ترکی هم میذارم.

میلاد دوشنبه 3 فروردین 1388 ساعت 04:36 ق.ظ http://dehkadete-noo.blogfa.com

وقتی که بچه ها مون

کت مونو میپوشه

کفشا مونو میپوشه

مثل بزرگا راه میره

همه خنده ش میگیره

اونم خنده ش میگیره.



وقتی یکی رو چهره ش

خط و خالای گلی و زرد و سفید میذاره

با یه کلاه شیپوری ، رو سرش

ادا و شکلک میاره

همه خنده ش میگیره

اونم خنده ش میگیره.



وقتی می بینیم که یکی

ساده دل و بی سواد

روزنامه و کتابو بر عکس میگیره تو دستاش

ادای عالما رو در میاره

همه خنده ش میگیره

اونم خنده ش میگیره.



اما اگه به فرعون

یا به شاه

و هر کسی مثل اون

بگین که از تخت سرخ

پایین بیاد

یه جا بشینیم زمین

داد میزنه

جلادو زود میخونه

که زندگی و مرگ

بدست منه

یکی رو گردن میزنه

یکی رو هم می بخشه

همه گریه ش میگیره

اون وقته که

اونم خنده ش میگیره.



اگه به آدمایی

که همۀ هستی رو

تو کتابی مینویسن

با کبرو فخرو نخوت

تو دستشون میگیرن

بگین که زندگی و هستی خیلی

بزرگتر و قشنگتر از این چیزاست

بعضیاشون

کتابای دیگه ای رو

وعده میدن بنویسن

وقتی که علم بشر

بیشتر و بیشتر میشه

بعضیا هم قیاسایی میسازن

صغرا و کبرا رو می چینن رو هم

پله پله میرن تا عرش خدا

از اون جاها فتواهایی میارن

حکم خودو حکم خدا میخونن.

اگه به این رمالا

بگین کتاب آفرینشو

خود خدا نوشته

رو برگا ، رو سنگا ، روی دلا نوشته

آسمون وریسمونو بهم نبافین

خودتونو جای خدا نذارین

چنون چماق تکفیر

توی سرت میکوبن

که زیر پای جلاد

میافتی و خونت مباح و جاری خاک میشه

اونوقته که

همه گریه ش میگیره

اونم خنده ش میگیره.

کی میشه که

اشکامونو پاک کنیم

بازم همه بخندیم؟

.............................
مهمونم باشین شاد میشیم

ائلچین دوشنبه 3 فروردین 1388 ساعت 12:07 ب.ظ http://www.1234.blogsky.com

با سلام و تبریک سال نو!
استفاده از اشعار ناقابل بنده کاملا آزاد می باشد.
در ضمن من لینکتان میکنم تا از مطالب زیبایتان استفاده کنم.
موفق و پیروز باشید.

سپاس از لطفتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد