دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

زندگی

 

شب آرامی بود 

 

میروم در ایوان تا بپرسم از خود 

 

زندگی یعنی چه؟  

 

مادرم سینی چایی در دست 

 

گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من 

 

خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا 

 

لب پاشویه نشست 

 

پدرم دفتر شعری آورد تکیه بر پشتی داد 

 

شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین؛ با خودم میگفتم 

 

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاری ست 

 

زندگی، فاصله ی آمدن و رفتن ماست 

 

رود دنیا جاری ست 

 

زندگی، آبتنی کردن در این رود است 

 

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم 

 

دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟ 

 

هیچ!!! 

 

زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند 

 

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری 

 

شعله ی گرمی امید تو را، خواهد کشت 

 

زندگی، در همین اکنون است 

 

زندگی، شوق رسیدن به همان 

 

فردایی است، که نخواهد آمد 

 

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی 

 

ظرف امروز، پر از بودن توست 

 

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی 

 

آخرین فرصت همراهی با امید است 

 

زندگی، یاد غریبی است که در سینه ی خاک 

 

به جا می ماند 

 

زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه ی برگ 

 

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود 

 

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر 

 

زندگی، باور دریاست در اندیشه ی ماهی، در تُنگ 

 

زندگی، ترجمه ی روشن خاک است، در آیینه ی عشق 

 

زندگی، فهم نفهمیدن هاست 

 

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود 

 

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست 

 

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست 

 

فرصت بازی این پنجره را دریابیم 

 

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم 

 

پرده از ساحت دل برگیریم 

 

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم 

 

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است 

 

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست 

 

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند 

 

چای مادر، که مرا گرم نمود 

 

نان خواهر، که به ماهی ها داد 

 

زندگی، شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم 

 

زندگی، زمزمه ی پاک حیات است، میان دو سکوت 

 

زندگی، خاطره ی آمدن و رفتن ماست 

 

لحظه ی آمدن و رفتن ما، تنهایی است 

 

من دلم میخواهد 

 

قدر این خاطره را دریابیم... 

 

شعر از: سهراب سپهری

 

   

نظرات 11 + ارسال نظر
دهکده ی کوچک یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 09:20 ب.ظ http://dehkadeyekochak89.blogfa.com/

خاک خوشبختسالها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین

من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش

پر زدن آنسوی پرده ی آسمان بود

آرزویش همیشه دیدن آخرین قله ی کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد

از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب اخر دعایش اثر کرد

یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

وخدا تکه ای خاک را برداشت

آسمان را در آن کاشت

خاک را

روی دستان خود ورز داد

دل خود را به او غرض داد

خاک روی دست خدا نور شد

پر گرفته از زمین دور شد

راستی

این من همان خاک خوشبخت

من همان نور هستم

پس چرا گاهی اوقات

از خدا این همه دور هستم


محمد یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 09:54 ب.ظ http://www.mohamade250.parsiblog.com

سلام دریا..........................شعر زیبایی بود......................................بازم به ما سر بزن ممنون.بای........

رضوان یکشنبه 16 بهمن 1390 ساعت 11:23 ب.ظ http://lyricsland.blogfa.com

سلام آبجی خیلی شعر جالبی بود . منم طرفدار سهراب سپهری هستم.ممنون که پیش من اومدی.روزگار خوش

رضوان دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://lyricsland.blogfa.com

کارگر خسته ای سکه ای از جیب کت کهنه اش درآورد تا صدقه دهد ، ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد ، "صدقه عمر را زیاد می کند" .

زینب دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 10:11 ق.ظ http://eshghojonoon.blogsky.com/

سلام دریا جان ... ممنون که خبرم کردی!
خیلی زیبا بود من عاشق شعر نو و سهرابم...
امیدوارم تا ابد سبز و موفق و پاینده باشی عزیز!

سلمان دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.pakdal1370.blogfa.com

با سلام خدمت دریا خانم عزیز و دوست داشتنی دوست خوب و با معرفت خودم

درسته دریا خانوم اگه سنگ و صخره تو مسیر رود نباشه صدای آب زیبا و خوش آهنگ نیست . اما این صخره و سنگ هم یه حد و اندازه ای داره دریا خانوم عزیز درسته ادم باید سختی بکشه اما به حد و اندازه خودش نه زیاد تر از اندازه

با تشکر از این که اومدی و بهم سر زدی خوشحال میشم دوباره بیای پیشم .

بای دوست خوبم

قلب هایی به رنگ ابی دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 04:05 ب.ظ http://www.taranom777.blogfa.com

سلوممممممممممممممم
وب خوشملی داری ممنون که بهم سر زدی

پسرک تنها چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 11:27 ق.ظ http://asemanesaf.persianblog.ir

...

mohammad جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 01:37 ب.ظ http://mpishro.blogfa.com

سلام دوست من
اومدم واسه خداحافظی
بدی خوبی دیدی حلال کن
دیگه با نت واسه همیشه خدافظی کردم

mehdi دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 03:49 ق.ظ http://mehdi74doraghi

hi

آرشام جمعه 21 مهر 1391 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام وب جالب بود آفرین..
موفق باشی
فعلا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد