دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

برگرد

تو سپیده ی صبح، من غروب شبم

تو به صافی آب، من پر پیچ و خم

تو شراب کهن، من سبو که شکست

تو امید منی، واسه عمری که رفت

تو بزرگ و قشنگ مثل قلّه ی کوه

من مثل یه سایه و تویی مثل طلوع

تویی اولین من، تو عشق آخرین من

تویی تنها خاطره از روزای شیرین من

چقدر بی قرارم برگرد دیگه طاقت ندارم برگرد

از بغض تو صدام بدون که من گرفتارم برگرد

چقدر بی قرارم برگرد دیگه طاقت ندارم برگرد

بیا و از چشام بخون چقدر دوستت دارم برگرد. 

رخ دلبر

دانی که چرا ز میوها سیب نکوست:

نیمی رخ دلبر است و نیمی رخ دوست

این زردی و سرخی که در او می بینی:

زردیش رخ دلبر است و سرخیش رخ دوست.