در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فرا خواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند؟
یکی از فرشتگان به پروردگار گفت:خداوندا آنرا در زیر زمین مدفون کن؟ فرشته دیگری گفت آن را در زیر دریاها قرار بده؟ و سومی گفت راز زندگی را در کوهها قرار بده؟
ولی خداوند فرمود اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد؟ در این هنگام یکی از فرشتگان گفت فهمیدم کجا؟! خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده زیرا هیچ کس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند؟ و خداوند این فکر را پسندید...
فرستنده: مهرداد
http://www.fcbarcafcb.blogfa.com
سلام دوست عزیز خوبی؟
دفتر عشق به روز شد
منتظر حضور شما هستم
برقرار باشی و سبز[گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
تو یک حادثه نیستی ، رویای شیرینی در باور من هستی!
عاشق شدنم اتفاق نبود ، همان رویای شیرین بود ،که به حقیقت پیوست!
آن رویا خاطره نشد ، بهانه ای شد برای، با تو عاشقانه زیستن!
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
دوست من دلخور نباش !
تو چند وقت احیر هر موقعه اینجا اومدم و کامنت گذاشتم به هر دلیلی ثبت نشده هر چند نمیدونم اینبار ثبت میشه یا نه
دوست من دلخور نباش
مرسی عزیزم از cm et.بلاگت خیلی خشگله تبریک میگم
عزیزم من linkeدوستام addetکردم