دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

خری آمد به سوی مادر خویش

  

خری آمد به سوی مادر خویش!
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات رو دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بیشتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش
به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانوم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ درآیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانوم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید
که خر خانم سرش یکباره چرخید
خران عرعر کنان شادی نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی 

فرستنده: مهرداد 

 http://www.fcbarcafcb.blogfa.com 

 

کاش بچه بودم

آدم ها همه می پندارند که زنده اند. برای آنها تنها نشانه ی حیات، بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد: آهای فلانی! از خانه دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟...  

 

آدما خنده هاشون همیشه از دل خوشی نیست، گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست، گاهی دل این قدر تنگ میشه که گریه هم کم میاره، یه جمله ی ساده گاهی چقدر واست غم میاره..  

   

چه ساده بودم

آن هنگام که می پنداشتم

ترکیدن بادکنک آبی من،

ناگوارترین حادثه ی عالم است!

کاش بچه بودیم و چیزی نمی فهمیدیم... 

 

اگه کسی رو دیدی که...

اگه کسی رودیدی که وقتی داری رد میشی برمیگرده ونگاهت میکنه بدون براش مهمی
اگه کسی رودیدی که وقتی داری می افتی برمیگرده باعجله میاد طرفت بدون براش عزیزی
اگه کسی رودیدی که وقتی داری میخندی برمیگرده نگاهت میکنه بدون براش قشنگی
اگه کسی رودیدی که وقتی داری گریه میکنی میاد باهات اشک میریزه بدون دوست داره
واگه کسی رودیدی که وقتی داری بایکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه بدون عاشقته 

 

فرستنده: مهرداد 

http://www.fcbarcafcb.blogfa.com  

چرا چنین بود؟

یارب چرا تقدیر چنین بود؟ 

 

  

دوستت دارم

دوستت دارم 

بی آنکه بدانی 

صادقانه و عاشقانه 

ماه من

از خورشید پرسیدم این نور چیست؟

او گفت:

که هزاران سال است که در عشق ماه میسوزم

و هر طلوع به خودم قول میدهم که دیگر امشب غروب نمیکنم

تا عشقم را به ماه پیشکش کنم

اما صد افسوس...!

هر شب ماه دیرتر می‌آید... 

        

میان ماه من تا ماه گردون        تفاوت از زمین تا آسمان است...

حلقه دار

 

پشت پا خوردم ز هرکس که گفت یار منه

                                    چون که دیدم روز و شب در پی آزار منه

هرکه دستی از محبت حلقه کرد بر گردنم

                                    دیدم این دست محبت حلقه ی دار منه.